علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

دانشمند خلاق

فرزندم

1394/8/8 7:11
نویسنده : مامان مرجان
147 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

به چهره ی معصوم فرزندم نگاه میکنم.

گاهی اوقات فراموش میکنم که چگونه به خداوند التماس

میکردم که فرزندی سالم به من عطا کندخجالت

گاهی اوقات بر اثر خستگی روزانه و فشارهای زندگی"

فراموش میکنم که چه شب ها و چه روزهایی اشک میریختم

زاری میکردم به درگاه خداوند"که فرزندی را که در شکم دارم

را سالم به مقصد برساندبغل

فراموش میکنم که فرشته ای در کنارم دارم که اگر نبود همه

چیز برایم بی مفهوم بود.

فراموش میکنم بیشتر ببینمشسکوت

بیشتر برایش وقت بگذارمسکوت

کمتر سرش فریاد بکشم و کمتر مواخذه اش کنم.

خدایا

بار دیگر از درگاهت تقاضا میکنم که برای بزرگ کردنش و

انسان تربیت کردنش"به من صبر بدهی.قوی

بارالها:

از تو میخواهم که کمکم کنی بری مهربان تر بودن و اینکه

هیچگاه فراموش نکنم"که تو او را به من هدیه داده ای و او 

امانتی ست نزد من .پس باید بکوشم در امانت داری.قوی

بارالها:

به من نیرو بده تا چون کوهی محکم در کنارش باشم و به من

توانایی بده تا دوست او باشم.

خدایا:

 پیشاپیش سپاس گذارم و میدانم که وقتی موهبت مادر

شدن را به من عطا کردی"نعمت پرورش درست را نیز به من 

عطا خواهی کرد.محبت

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان زهره
10 آبان 94 20:35
سلام مرجان جونم همیشه به سفر گلم ماشاالله چقدر تو این عکس پسرت ناز شده حرفی نذاشت برای حرف .عاشقتم علیرضا جونم
مامان مرجان
14 آبان 94 3:42
ممنونم زهره جون