علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

دانشمند خلاق

نوشتن نگاره ها

آرام جانم : گاهی چقدر زود به آرزوهای کوچیک و بزرگمون میرسیم و یادمون میره که روزی آرزومون بوده انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی.دستات رو میبوسیدم و  میگفتم :جگرگوشه کی بشه مدرسه بری و با این دستای خوشکلت قلم بگیری و بنویسی الان اون روزا رسیده تو قلم میگیری و مینویسی جگرگوشه آرزوهای زیادی برات دارم به امید اون روزی که به باقی آرزوهام برسم.           *پسرم پایان نگاره ها بر تو مبارک باد*       ...
6 آبان 1394

جشن پایان نگاره ها

عزیز دلم: 1394/8/4 جشن پایان نگاره ها داشتین.وای که چقدر خوشحال بودی همش میگفتی فردا باسواد میشم  مادر فدای با سواد شدنت قرار شد هر کدومتون یکی از اجزاء سفره ی هفت سین رو تهیه کنیدن من هم برای شما و همه دوستانت تخم  مرغ آبپز کردم  و تزئنشون کردم    ...
5 آبان 1394

جشن قرآن19 مهر 1394

گل پسرم: شما نوزدهم مهر 1394جشن قرآن داشتی.و من از روز قبل برای تزئین کتاب قرآنت بازار رفتم و یه کوچولو تزئینات تهیه کردم البته  رسا  نوبت دکتر داشت .عمه سارا هم همراهمون بود . بهار و رسا  رو توی مطب به عمه سارا سپردم و  من و شما راهی  بازار شدیم اول یه شال سبز برات خریدم و بعد یه دست لباس فوتبالی که خودت انتخاب کردی. من میخواستم واست سفید و مشکی  بردارم ولی خودت گفتی من نیلی و قرمز میخوام چون لباس مسی هست بعد از خرید لباس ها راهی مغازه ای که  تزئینات میفروخت  شدیم"من برای کتاب قرآنت چندتایی گل و تور و روبان خریدم . توی اون مغازه وسایل سفره ی عقد...
2 آبان 1394

روز اول مدرسه

علیرضا جان شما در تاریخ 31 شهریور به مدرسه رفتی. من و بابا بهروز تمام تلاش‌مون رو کردیم تا بهترین مدرسه و بهترین  آ موزگار رو برات پیدا کنیم. و خدا رو شکر الان همه چیز عالیه. علیرضا  جان شما رو دبستان پیشگام 2 ثبت‌نام کردیم و معلم بسیاااار خوبت هم خانم (رمی) هستن. پسرم برات بهترین‌ها رو از خدا می‌خوام چرا که لایق بهترین‌ها هستی.     ...
30 مهر 1394